نفس های شاعرانه

نفس های شاعرانه

ای عشف همه بهانه از توست... من خامشم این ترانه از توست
نفس های شاعرانه

نفس های شاعرانه

ای عشف همه بهانه از توست... من خامشم این ترانه از توست

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد...

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت 


دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت  

 

 

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد 


اما مرا به عمق درونم کشید و رفت 

 

 

یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را 


بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت   

 

من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت 

 
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت 

 

  

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
 

بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت 

 

 

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق 


مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت 

  

 

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
 

رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت 

 

 

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم 


از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت  

 

 

                                                      افشین یداللهی


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.